جمعیت و هجوم کردن مردم بجهت کاری، جماع کردن چند شخص با یکنفر، فتنه و آشوب کردن، شلتاق کردن، کسی را جهت رسوایی بر خر سوار کردن و در شهر و محلات گردانیدن
جمعیت و هجوم کردن مردم بجهت کاری، جماع کردن چند شخص با یکنفر، فتنه و آشوب کردن، شلتاق کردن، کسی را جهت رسوایی بر خر سوار کردن و در شهر و محلات گردانیدن
جمع کردن. توده کردن. روی هم انباشتن. بر یکدیگر نهادن: از چندان باغهای خرم و بناها... بچهار پنج گز زمین بسنده کرد و خاک بر او انبار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384). چهل گاو گردون ز زر بار کرد دوصد دیگر از دیبه انبار کرد. اسدی (گرشاسب نامه ص 303). سبکباری کنی دعوی ّ و آنگاه گناهان کرده ای بر پشت انبار. ناصرخسرو. اگر تو عفو کنی بر دلم ببخشایی کنم ز تنگه به بالای این حصار انبار. مسعودسعد. پس پسران را بر هم می نهاد تا صد پسر رابر همدیگر انبار کرد و آن چیز بالاتر همی شد و همی نمود. (مجمل التواریخ). کی توان از سینه داغ انبار کرد که شرار آه تخم شور نیست. ظهوری (از آنندراج).
جمع کردن. توده کردن. روی هم انباشتن. بر یکدیگر نهادن: از چندان باغهای خرم و بناها... بچهار پنج گز زمین بسنده کرد و خاک بر او انبار کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384). چهل گاو گردون ز زر بار کرد دوصد دیگر از دیبه انبار کرد. اسدی (گرشاسب نامه ص 303). سبکباری کنی دعوی ّ و آنگاه گناهان کرده ای بر پشت انبار. ناصرخسرو. اگر تو عفو کنی بر دلم ببخشایی کنم ز تنگه به بالای این حصار انبار. مسعودسعد. پس پسران را بر هم می نهاد تا صد پسر رابر همدیگر انبار کرد و آن چیز بالاتر همی شد و همی نمود. (مجمل التواریخ). کی توان از سینه داغ انبار کرد که شرار آه تخم شور نیست. ظهوری (از آنندراج).
سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل. وزین نمودن بار: بفرمود شه تا از آن خاک زرد شتربان صد اشتر گرانبار کرد. نظامی. ، بسیار بارور شدن درخت: مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست شاخها کرده بلند و بارها کرده گران. فرخی
سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل. وزین نمودن بار: بفرمود شه تا از آن خاک زرد شتربان صد اشتر گرانبار کرد. نظامی. ، بسیار بارور شدن درخت: مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست شاخها کرده بلند و بارها کرده گران. فرخی
سنگین کردن بار کسی یا چیزی. گرانبار گرداندن (گردانیدن)، سنگین بار گردانیدن، ثقیل نمودن: گوش هوش او را بان دررآبدار و حسن خلق و معاش با خلق الله گرانبار گردانید
سنگین کردن بار کسی یا چیزی. گرانبار گرداندن (گردانیدن)، سنگین بار گردانیدن، ثقیل نمودن: گوش هوش او را بان دررآبدار و حسن خلق و معاش با خلق الله گرانبار گردانید